Elden Ring اوج هنر
“بچهها، بیاید درباره Elden Ring حرف بزنیم، چون واقعاً این بازی ترکیبی از عشق و نفرت محضه! از همون لحظهای که وارد بازی میشی، حس میکنی داری پا به یه دنیای افسانهای میذاری. ولی خب، این دنیا بیشتر شبیه کابوسه تا یه ماجراجویی خوشحالکننده. اجازه بدید بگم چرا.”
—
دنیای بازی: وسیع، زیبا و مرموز
“بزرگترین نکته مثبت Elden Ring، جهان بازشه. هرجایی که نگاه میکنی یه چیز جدید برای کشف هست. یه قلعه متروکه، یه جنگل تاریک، یا یه غول که ناگهانی از پشت کوه میپره روت! ولی راستش، بازی هیچی بهت نمیگه. نقشهت پر از علامتهای گنگه و بازی عمداً کاری میکنه حس کنی تو یه دنیای غریب و بیرحم گم شدی. برای من بهعنوان یه استریمر، این تجربه هم لذتبخش بود، چون مخاطبها عاشق کشف کردن همراه با من بودن، ولی گاهی هم اعصابم رو خورد میکرد، چون باید ساعتها میچرخیدم تا بفهمم اصلاً چی کار باید بکنم.”
—
مبارزه: هنر زنده یا شکنجه روانی؟
“سیستم مبارزه Elden Ring واقعاً فوقالعادهست. هر ضربهای که میزنی یا میخوری، حس میکنی وزن داره. ولی خب، هر دشمن میتونه راحت نابودت کنه. حتی یه دشمن معمولی میتونه کارت رو بسازه اگه حواست نباشه. باسفایتها؟ یه داستان کاملاً جداست. هر باس انگار اومده که بگه: ‘ببین، من قویترم. حالا یاد بگیر چجوری منو بزنی!’ یکی از باسها که واقعاً اذیتم کرد، مالنیا بود. هر بار که فکر میکردم دارم پیشرفت میکنم، یهو یه حرکت میزد و میمردم. ولی اون لحظهای که بالاخره شکستش دادم؟ انگار جام جهانی رو برده باشم. چت هم دیوونه شده بود و کلی تشویقم میکرد.”
—
تنوع در روش بازی: آزادی عمل یا سردرگمی؟
“یکی از بهترین چیزهای Elden Ring اینه که هرجور که دلت بخواد میتونی بازی کنی. میخوای یه جادوگر بشی که از دور دشمنارو بترکونی؟ میتونی. یا میخوای یه شوالیه بشی که با یه شمشیر بزرگ همهرو تیکهتیکه کنی؟ اونم هست. من خودم یه بار رفتم سراغ ساخت یه کاراکتر جادویی و دفعه بعد یه شخصیت کاملاً تانک ساختم. ولی گاهی حس میکنی بازی عمداً این آزادی رو پیچیده میکنه، چون مثلاً ممکنه یه باس به سبک بازیت اصلاً نخوره و مجبور شی همه چیز رو تغییر بدی.”
—
داستان: عمیق ولی گنگ
“داستان بازی خیلی عمیق و جذابه، ولی اگه انتظار داری همه چیز رو برات توضیح بده، سخت در اشتباهی. Elden Ring بیشتر شبیه یه پازله که تیکههاش رو باید خودت پیدا کنی. مثلاً یه NPC پیدا میکنی که یه جمله عجیب میگه و بعد میره، یا یه آیتم پیدا میکنی که یه خط داستانی توش نوشته شده. این برای من که عاشق گشتن و کشف کردنم، خیلی جذابه، ولی اگه از اونایی هستی که دوست داری داستان رو واضح و سرراست بفهمی، شاید اذیتت کنه.”
—
سختی بازی: عشق یا عذاب؟
“بیایید واقعبین باشیم. این بازی برای همه نیست. Elden Ring یه تجربه سخت و بیرحمه. بازی بارها و بارها میکشوندت تا مرز عصبانیت. من خودم تو استریم چند بار کنترلر رو گذاشتم کنار و گفتم: ‘دیگه نمیزنمش!’ ولی همون لحظه، مخاطبها تو چت میگفتن: ‘برو، تو میتونی!’ و اون انرژی باعث میشد برگردم. لحظههایی که شکست میخوری، عصبیکنندهست، ولی وقتی موفق میشی، حسش با هیچ بازی دیگهای قابل مقایسه نیست.”
—
نقاط ضعف: وقتگیر و گاهی بیرحم
“حالا که تعریف کردم، بذار از مشکلات بازی هم بگم. یکی از چیزایی که اذیتم میکرد، زمان زیادی بود که برای برگشتن به یه باس باید میذاشتی. مثلاً باس میکشتم، ولی باید دوباره کل مسیر رو میرفتم تا به محل مبارزه برسم. این برای یه استریمر که میخواد مخاطبها سرگرم بشن، خیلی اذیتکننده بود. از طرف دیگه، بعضی لحظات بازی عمداً طوری طراحی شده که حس کنی داری تنبیه میشی، حتی اگه اشتباهی نکرده باشی.”
—
جمعبندی:
“Elden Ring یه شاهکاره، ولی یه شاهکار بیرحم. اگه عاشق چالش، دنیای تاریک و آزادی عمل هستی، این بازی برات یه تجربه فراموشنشدنی میشه. ولی اگه دنبال یه بازی ساده و راحت میگردی، Elden Ring اصلاً گزینه خوبی نیست. برای من، با همه داد زدنها، خندهها و لحظههای حماسی، یکی از بهترین تجربههای گیمینگ عمرم بود.”